چشمی که ندیده نور آن رو


تاریک بود چو روی هندو

با ما بنشین خوشی درین بحر


ما را به کف آر و ما به ما جو

از جام حباب آب می نوش


از ما بشنو مرو به هر جو

گنجینهٔ گنج پادشاهی


مفلس گردی روان به هر سو

هر ذره ز آفتاب حسنش


یا سایهٔ نور اوست یا او

در جام جهان نما نظر کن


تا بنماید به تو یکی دو

در مجلس عشق و بزم رندان


چون سید مست ما دگر کو